سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تنهایی

 

در پی مرگ جهان

بادها در پیشند

لبها به صدا در آمد

مرگ من نزدیک است

خوشحال دمی نیست شوم

نه با زمین اسیر و ...

خنداش مهو شودو

لرزشی بر خاکش

دیر زمانیست در خاکم

آتشی هست از آن در باکم

چگونه اینچنین تاب آرم

عمریست داز

ریشه هایم قطور در جنگ با ستم کارانم

خسته از ظلم خسته از باد

کی زمانیست که من طوفانم

ویران کنم هر چه درد آرانم

گاهیست به خوابی ژرف می آرامم

در سکوتی دل انگیز من بیدام

خوشحال از آن همه رویا

به شادی بسوی هم قطارانم

نگاهم به تن سرد و زشت و زمخت

اندوهی بر دل

سنگین شود این دستانم

به زمین می کوبم

چی کردی با عزیزانم


نوشته شده در شنبه 88/10/19| ساعت 3:4 عصر| توسط یلدا| نظرات ( ) |


قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت