سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تنهایی

پس از مدت ها تعقیب و گریز مجرم و پلیس، سرانجام مجرم به سر کوچه ای رسید. مجرم پیش خود گفت:

«خدا کند بن بست نباشد.» این را گفت و به سوی انتهای کوچه شروع به دویدن کرد. پلیس نیز پیش خود گفت:

«خدا کند بن بست باشد.» با این امید به دنبال مجرم دوید. در انتهای کوچه، کوچه ای دیگر به سمت چپ گشوده بود. مجرم با همان امید «بن بست نبودن» و پلیس نیز با امید «بن بست بودن» هر دو به دویدن ادامه دادند.

در سر پیچ نهم مجرم با همین امید باز شروع به دویدن کرد؛ اما وقتی به انتهای کوچه رسید، با تعجب دید کوچه بن بست است. ناگزیر خود را برای تسلیم آماده کرد. ولی هرچه منتظر شد. خبری از پلیس نشد. زیرا پلیس در ابتدای پیچ نهم نومید شده و باز گشته بود!!

در هر کشاکش پیروزی نهایی از آن حریفی است که یک لحظه بیشتر مقاومت کند.
نوشته شده در دوشنبه 88/11/5| ساعت 5:9 عصر| توسط یلدا| نظرات ( ) |


قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت