تنهایی
کبوتر را آب دادم و به او آموختم، دلم تنگ است،دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبریز است،صدایم خیس و بارانیست نمیدانم چرا،در قلب من پاییز طولانیست...؟؟ به یاد داشته باش هر گاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پایت خش خش بر گها را احساس کردی و هر گاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب نازنینت بگو: یادت بخیر من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم بر لب کلبه ی محصور وجود، من در این خلوت خاموش سکوت، اگر از یاد تو یادی نکنم، می شکنم اگر از هجر تو آهی نکشم، تک و تنها، می شکنم به خدا می شکنم..............
که به کنار یار برود و به او بگوید...
... دوستت دارم و چشم انتظارم...
کبوتر رفت ، چندی بعد آمد و گفت:
پیغام را رساندم...
یار گفت:
بگو دوستم داشته باشد ولی...
چشم انتظارم نباشد...
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |